سلمان کدیور
فیش فیش فیش!
سیاه
پلید
کریه
می خزد میان تفتیده خاک سیستان
و می بلعد کودکان زاغ چشم بلوچی را
که در آغوش مغیلی بی رحم
در پی تکّه نانی هستند!
سلمان کدیور
فیش فیش فیش!
سیاه
پلید
کریه
می خزد میان تفتیده خاک سیستان
و می بلعد کودکان زاغ چشم بلوچی را
که در آغوش مغیلی بی رحم
در پی تکّه نانی هستند!
محمد مهدی جمالی، دانشجوی افغانستانی/
دیروز در تاکسی بودم و به سمت دانشگاه میرفتم، خانمی گفت؛ چقدر افغانی زیاد شده و....
مهاجر
شرمنده ام اگر که مهاجر زیاد شد
در کوچه های شهر مسافر زیاد شد
حالا گذشته ها گذشته
و رفته ها رفته اند
و نام جمهوری کافی است
و گرنه من می دانستم
در فرهنگ ما
همیشه دین بعد از دنیا می آید..!
کاش می شد بروم از دنیا
جای مردم تنگ است
پدری خسته و پیر
سفره ای صد رنگ است
غصه ها بغض گلو گیر شده
سینه ام سنگین است
شیخ النمر، سمیر،زکزاکی
دنیا پر از جنازه ی آیلار است
و این ستاره ی قطبی
در آسمان جرمانا
در شامات
برادر ابلیس!
دیشب
در میان ریزش برگ های عاطفه
و یخ بندان احساس آدم بودن
در بلاتکلیفی عشق
زیر بارانی
از سیب زمینی های طلا
و این بار
در خونِ خشم های چون باران
میان صفوف چون آهن یاران
به نیزه نشست
برگ های مقدس تلمود!
خفته در مه تردید
شربتی چون هلاهل تزویر
آلوده به خرافه تدبیر!
آنچه را با کارگر سرمایه داری می کند
با کبوتر پنجه ی باز شکاری می کند
می برد از دسترنجش گنج اگر سرمایه دار
بهر قتلش از چه دیگر پافشاری می کند ؟
رضا احسان پور
چشم امید ملّت ایران، مذاکره
حتّی شده است باور و ایمان، مذاکره