میراث پدر! (شعر)
میراث پدر
روی کوخ پدر
اطلس طلاکوب فکندند
و چون جادوی ساحران فرعون
به چشم بستنی
کاخ ملک سلمان درآوردند!...
خاک حجره حقیرش
که خمیرمایه ساخت آدم بود
زیر مرمرین های سفید تکبّر
دفن کردند!
و گلدسته های معصوم و بلندش
که شاه راهی به اعلی داشت
با عاج سفید فیل طاق زدند
و از عکسش
عمامه ای که سایبان آفتاب سوخته گان بود فکندند
و تاجی
شبیه شاهان کهن انداختند!
...
آه ...
بالا کشیدند ارث پدر را
و مناقصه کردند
اثر جاوید هبوطش را!
آه ...
پر ثمر کردند
زرستان انبوه محاسنشان را
با آب شریعت
و چرخاندند
سنگین سنگ آسیابشان را
با خون برادرهایم
در جنگ طریقت
نهاده مهره مهره ستون اجدادم
برای تسبیح کاهنانشان به ودیعت!
...
آه ...
مرا خشمی
مرا حنجره ای
مرا فریادی
که چو عیسی سر دهم در این سرد قبرستان خموش
مرا عصایی
مرا تبری
مرا پتکی
که چو ابراهیم شکنم هیمنه این بتان مقدس بی هوش
مرا
فلاخنی
مرا پاره سنگی
مرا تکه استخوان شتری
که تیر کنم چو ابوذر
سوی علامه خواندگان مدهوش!
نشریه شماره 3