همه را به عملیات نماز عوت می کرد
چشمانش را به بالای دکل دوخته است، آرام و با لبخند ایستاده است و نگاه میکند، یک نفر از نیروهای مقاومت، در حال بالا رفتن از دکل است و بقیه رزمنده ها یک صدا و پرشور صلوات میفرستند، آخرین پله را رد کرد و به نوک دکل رسید، پرچم داعش را پایین آورد و به جایش پرچم سرایا الخراسانی(یگان مقاومت اسلامی) را به احتزاز در آورد.
فرمانده ایستاده بود و حاصل مجاهدت خود و نیروهایش را تماشا میکرد، و چه لحظه باشکوهی است. بی شک یکی از زیباترین صحنه های دنیا است. پرچم اسلام برفراز شهری که تا چند لحظه پیش در اشغال تروریستها بود!
حاج جواد صدایش میکردند، جوانی سی ساله با چهره ای آرام، لباسی خاکی رنگ، که سمت راست سینه اش نوشته شده: لبیک یا عباس(ع) و سمت چپش: سرایا الخراسانی. همه میدانند سنگر حاج جواد مزیّن است به عکس های متعددی از امام خامنه ای(حفظه اله). فرمانده ای که جز از خدا سخن نمیگوید و پیروزی را جز از جانب خدا نمیداند، هر لحظه و هرزمان که صحبتی کند فقط از خدا است و اهل بیت(ع)... خودش را در هیچکدام از پیروزی هایی که تا کنون کسب کرده است دخیل و سهیم نمیداند! فقط میگوید: «لانصرالامن عندالله... تثبیت، تثبیت الهی است... خدا بخواهد کارها آسان است و نخواهد سخت...»
آنقدر زیبا از معشوقش سخن میگوید که دلت میخواهد ساعت ها و روزها بی هیچ سخنی، پای حرف هایش بنشینی، زمان بایستد و مکان معنای خود را از دست بدهد! تمام وجودت گوش باشد و بشنود: «همین که این احساس بهت دست میده که مطلوبی و غیر از خدا کسی رو نداری، خودتو میخوای نزدیک تر کنی... نزدیک ترش میشه: من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی قتلته... عشق به خدا آخرش هم شهادته!».
به زبان فارسی به لطف مادر ایرانی اش، با لهجه ای عربی که از پدر عراقی اش به ارث برده مسلط است. احترام به پدر و مادر بسیار برایش مهم است. میگوید « زیباتر از جهاد هیچ چیز ندیده ام» و این تعبیر یعنی در افق دید «جواد علی حسناوی» جهاد همه چیز است، همه چیز! فرمانده ای که لبخند و آرامش و صلابت توأمان با هم در وجودش دیده میشود؛ سه سال است به جبهه های مقاومت آمده، در ابتدا سوریه و پس از آن عراق! به گفته برادر کوچکش که تمام لحظه های جهاد را پابه پای هم بودند، جواد گاهی شبیه یک برادر بود و گاهی کاملا یک فرمانده! فرمانده جواد حالا آمده بود تا بلد را نجات دهد، شهری در استان صلاح الدین عراق که در اشغال تروریست های داعش قرار گرفته بود. حاج جواد پیش از بلد نیز در عملیات مشهور آزادسازی آمرلی، ینگجه و جلولا نقش مهمی داشت. شهر جلولا یکی از شهرهای سنی نشین عراق است. حاج جواد می گفت: «اصلا هدف مقاومت اسلامی دفاع از مظلوم است، بحث شیعه و سنی نیست، حتی اگر یک نفر مسلمان نباشد اما به او ظلم شده باشد من از او دفاع خواهم کرد.» جواد علی حسناوی مصداق کامل آیه « و من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله ...» است.
پس از پیروزی ها و مجاهدت های فراوان در سوریه و عراق، این بار رزمندگان سرایا الخراسانی باید بلد را نجات میدادند. فرمانده جواد به نیروهایش میگوید: «تیمم کنید، اول نماز میخوانیم و بعد از آن آماده باشید به خط میزنیم.» نبرد بلد تا لحظاتی دیگر آغاز میشود و ساعتی به عملیات مانده است و بچه ها آرام و بی صدا هر کدام در گوشه ای قامت بسته اند و نماز میخوانند... با دیدن این صحنه ها، یادم افتاد به جمله ای که جایی خوانده بودم: « نماز مهمترین عملیات بچه های جنگ بود » مهمترین عملیات...
نبرد بلد آغاز شد، فرمانده جواد نگران نیروهایش بود اما آرام بود، به قول خودش: «نیرو بودن آسان تر از مسئول بودن است، مسئول بعدا باید پاسخگو باشد، معنای دقیق مسئول این است: پاسخگو». میگفت اینجا مسئولیت خون بچه ها را نیز به گردن دارد، آرزو میکرد کاش خودش شهید شود اما نیروهایش بمانند. صدای شلیک گلوله و خمپاره از دور و نزدیک شنیده میشود، فرمانده جواد یک خانه را در 200 متری نشان میدهد و میگوید: ان شاالله فردا صبح آنجا هستیم و پرچم سرایا الخراسانی را بر بامش میزنیم. یکی از رزمنده ها به آرامی گفت: تک تیر انداز داعش آنجاست!
نبرد بلد در تمام شب ادامه داشت و صدای تیرها تا سپیده صبح لحظه ای قطع نمیشد؛ میان آن همه صدای تیر و تفنگ و گلوله، صدای اذان گفتن یک نفر می آمد و همه را به عملیات نماز دعوت میکرد. دروازه اذان راه آسمان را بر زمینیان میگشود و هر الله اکبر معجزه ای بود در آن معرکه آتش و خون! فرمانده جواد میگفت تنها جایی که ایمان داریم دعایمان مستجاب است، این لحظه های فشار است... لحظه های عملیات...
صبح روز بعد دیگر اثری از تکفیری ها در بلد نبود. به علت فشار بی امان نیروهای مقاومت اسلامی در روز نخست عملیات، تروریستهای داعش صبح روز بعد بدون هیچ مقاومتی از شهر فرار کردند. عملیات آزادسازی بلد با یک شهید و چند زخمی با موفقیت و به قول فرمانده جواد با تثبیت الهی به پایان رسید و جاده سامرا به بغداد به دست رزمندگان سرایا الخراسانی آزادشد. هنوز شادی پیروزی عملیات بلد تمام نشده بود که اربابان داعش فرمانده سرایا الخراسانی را از آنها گرفتند. خبرنگار شبکه بی بی سی چند روز بعد با فرمانده فاتح بلد مصاحبه ای کرد و همین مصاحبه باعث شناسایی اش شد! چند روز بعد یعنی صبح روز 14 فروردین 1394 جواد علی حسناوی در توابع شهر بلد، توسط یکی از تروریستهای داعش ترور شد و برای همیشه جاودانه شد. بزرگترین آرزوی شهیدحسناوی این بود که حتی برای یک روز ذیل دولت امام زمان(عج) زندگی کند. میگفت: «حکومت اسلامی آرزوی شیعه هایی است که منتظر امام هستند و آن حکومت واقعی عدل الهی است و ما منتظران اصلی هستیم.» امروز نوبت ما است که برای تحقق آرزوی این شهید، برای برپایی حکومت عدل جهانی قدمی برداریم.