رقصی چنین میانۀ میدان، مذاکره! (شعر)
رضا احسان پور
چشم امید ملّت ایران، مذاکره
حتّی شده است باور و ایمان، مذاکره
دی شیخ با چراغ همی گشت در ژنو
کز پنج و یک ملولم و دیوان مذاکره
اصلاً بلد نبوده و هرگز نمیکنند
یک بار مثل بچّهی انسان، مذاکره
گفتم که: شیخ! خانه خراب است، ماندهای،
در فکر نقشبندی ایوان؟ (مذاکره؟)
ارسال کرد شیخ، پیامی ظریف که:
"یک ذرّه هم نرفته به بهمان، مذاکره
ای بی سواد و بی خبر از حُسن "جان کری"
دارد چقدر سود به قرآن، مذاکره
وقتی کنار "اشتون"م انگار... بگذریم!
گاهی گرفته حالت عرفان، مذاکره
تا زیر چشم در گِل تحریم ماندهایم
راه خروج از این همه بحران، مذاکره
دمهای این گروه، مسیحایی است ها!
روحی به جسم مردم بی جان، مذاکره
تشدید مشکلات جوانان، مقاومت
پایان مشکلات جوانان، مذاکره
تولید و خودکفایی ملّی بهانهاند
تنها دلیل رونق و عمران، مذاکره
ترمیم جای زخم سفارت گرفتن و
بهبود و دیپلماسی جبران، مذاکره
در شرق و غرب، بحث دراز مذاکره است
حتّی رسیده تا ته کیهان، مذاکره
بدبختِ ماتِ هسته! به آزادگی مناز
هست ای عمو برای تو دکّان، مذاکره
هی راست میروی چپکی نطق میکنی
حس میکنم که با خود شیطان، مذاکره،
دارم؛ بیا و بگذر از این موضع خشن
بی فایده است همره جولان، مذاکره
ما اهل اعتدال و شما اهل اغتشاش،
هستید و کردهاید پریشان، مذاکره
سهراب در نبرد نمیگشت خط خطی
میکرد اگر که رستم دستان، مذاکره
هر جا که گلّهای تلفاتش اصولی است
کرده است گرگ با سگ و چوپان، مذاکره
پس بیخیال عزّت ملّی، نمی شود،
کرد این زمانه ساده و آسان، مذاکره
باید به ساز غرب برقصیم تا شود
رقصی چنین میانهی میدان، مذاکره