قرارمان این نبود، باید برای انقلاب سوم آماده شویم!
مجتبی احمدی
انقلاب اول
بیش از ۳۷ سال از انقلاب اول می گذرد. انقلابی که آغازی بود بر یک پایان. پایان دوران سلطنت و آغاز عصر مردم، در تاریخ ۲۵۰۰ ساله ایران. مردمی که به استناد «فطرت الله التی فطر الناس علیها» بر فطرت الهی خلق شده اند و مردمی که اراده الهی بر آن مقدر شده است که به حکم «لیقوم الناس بالقسط» فاعل اصلی تحقق عدالت در تاریخ باشند.
و اما امامی که بزرگترین خودآگاهی فطری در تاریخ مردم ایران زمین را رقم زد. امامی که غایت را در عدالت عنوان کرد و فاعلش را مردم می دانست و البته جسارت و شجاعتی به مردمش داد که با دست های خالی در مقابل بزرگترین ارتش خاورمیانه با خون جوانان وطن، سرود آزادی و عدالت سرودند. آری انقلاب اول، آغازی بود بر پایان ظلم و استبداد و آزاد شدن اراده و انرژی نهفته در فطرت بندگان خدا و باور به اینکه می شود با اراده متکی بر ایمان، ظلمت استبداد را نابود کرد و نور عدالت را متجلی نمود.
انقلاب دوماما آن امامی که از یک راه طی شده با مردمش سخن می گفت، از جهانی بودن ظلم و ملی نبودن آن سخن به میان آورد. امامی که از یک درد مشترک در بین بندگان خدا بر روی کره خاکی سخن به میان آورد؛ درد سلطه، درد ظلم. امامی که دغدغه انسان تمام وجودش را مالامال از درد کرده بود و وطنش را قلب بندگان خدا قرار داده بود. برای مردمش از مستضعفین و محرومان سخن می گفت و درد کشیدن از رنج سایر بندگان خدا در سراسر کره خاکی را شرط مسلمانی می دانست و بی تفاوتی انسان به انسان را عین شرک و کفر عنوان می کرد. امامی که توحید برایش معنایی جز برادری و برابری بندگان خدا نداشت و دغدغه ای جز جمهوری جهانی عدالت برایش معنادار نبود.
در چنین شرایطی، از ناتمام بودن انقلاب اول سخن به میان آمد. مردمی که داغ ظلم و دخالت اجنبی، سال ها بر قلبشان سنگینی می کرد و جای سیلی های استعمار هنوز بر گونه هایشان هویدا بود، اکنون جسارت سیلی زدن بر گونه اجنبی زورگو را پیدا کرده بودند و کبر در مقابل مستکبر را عین اخلاق می دانستند.
حال، امت امام جلودار انتقام تاریخی از مستکبران شده بود و چشم امید مستضعفان و رنجبران جهان به ایشان بود. جوانان وطن در بهار آزادی، عزم مبارزه با استکبار کرده بودند. امامشان گفته بود که شاه مترسک سلطه جهانی است و آزادی و عدالت حقیقی را نه در پایان استبداد داخلی که در رهایی از شر استکبار جهانی می دانست. اینچنین بود که انقلاب دوم رقم خورد. جوانان وطن، لانه جاسوسی را تسخیر کردند. انقلابی برای پایان وابستگی و تحقق استقلال و البته نوید بخش ظهور جنبش های رهایی بخش در بین ملت های رنجدیده.
انقلاب دوم به جنگ منتهی شد. جنگی که هزینه پا گذاشتن روی دم کدخدای دهکده جهانی بود. ملت هنوز به خودش نیامده بود که درگیر جنگ شد. و این بار جنگ، آزمونی برای پای کار بودن امت به پای امام و آرمانهایش بود. جنگ به تنور گرمابخش فرهنگ انقلابی تبدیل شد. امت امام با جنگ نه تنها از انقلاب دست نکشیدند که انقلابی تر شدند و این بار جوانان وطن سینه سپر کردند برای دفاع از عزت و کرامت ملتشان و چه بپسندیم چه نپسندیم جنگ، دانشگاه انقلاب شد و مردمی که آموختند برای آرمانخواهیشان باید هزینه دهند. آن هم قربانی کردن ابراهیم وار فرزندانشان به پای نهال انقلاب. جنگ، قلب ها را به یکدیگر نزدیک کرد. همه برای یکی بودند و یکی برای همه. اگر بر سر سفره کشور چیزی بود برای همه بود و اگر نبود برای هیچ کس نبود.
در میانه راه
اما گذشت و گذشت. خوب یا بد جنگ تمام شد. کمی از شور و حرارت انقلاب اول و دوم کم شد. اینک سخن از ساختن کشور و توسعه به میان آمد. امام اعتقاد داشت همان روحیه انقلابی ملت، بزرگترین سرمایه برای سازندگی کشور است و هشدار داد که نباید ملت از فرایند سازندگی کنار گذشته شوند و البته هشدار داده بود توسعه نباید به تجمل و مصرف زدگی و اشرافیت منتهی شود.
امام امت رفت و توسعه آغاز شد. آرام آرام مردم به مثابه توده هایی که از توسعه چیزی نمی فهمیدند کنار گذاشته شدند و تکنوکرات ها به میدان آمدند. زمانه، زمانه مدیران یقه سفید بود. چندی نگذشته بود که این ملت زخم خورده از جنگ و انقلاب شنید که اختلاسی شده است به میزان ۱۲۳ میلیارد تومان که یکی از متهمانش برادر یکی از مسئولین بالای نظام بود. این ملت شنید که برای توسعه کشور، اقشار آسیب پذیر اگر زیر چرخ های توسعه نابود شوند گریزی از آن نیست. این ملت شنید که زمانه انقلابی گری تمام شده و اکنون زمانه مانور تجمل است. از فساد و ریخت و پاش با عنوان روغن توسعه یاد شد! و مدیریت اشرافی آرام آرام به سبک مدیریتی کشور تبدیل شد. ویروس فساد سرطان وار به همه جا سرایت می کرد. حتی نهادهای اقتصادی برآمده از انقلاب به دلیل تقدسی که برای خود قائل بودند به تاریکخانه هایی اقتصادی تبدیل شدند که مشخص نبود در آن ها چه می گذرد.
از الزامات توسعه آن بود که چون وقت و زمان کم بود باید شتابش را بیشتر می کردند و در این میان مخالفان و منتقدان به مثابه مزاحمان توسعه به اسم اخلال در نظم عمومی یا بر هم زدن امنیت سرکوب و مهار شوند. اگر همان امت انقلابی امام برای مخالفت با بازگشت فضای خفقان و البته هموار کردن مسیر برای بازگشت اجانب به کشور و یا تورم بالا و گرانی اعتراضی می کردند سرکوب می شدند. چون مدیریت توسعه به دست رئیس جمهوری بود که شاگرد امام بود. خیلی از جنگ رفته ها با همین استدلال جذبش شدند و بعضا به ماشین سرکوب وی تبدیل شدند.
دستاوردهای انقلاب اول و دوم در خطر بود. بوی بازگشت به استبداد و استکبار و اشرافیت و فساد به اسم توسعه به مشام می رسید. کسی گفت آزادی و اصلاحات. مردم حرفش را باور کردند که حداقل جلوی استبداد را بگیرند اما به اسم آزادی لیبرالمان کردند. دیگر معنای آزادی مبارزه با ظلم و استبداد و استکبار نبود. اصلاحات برنامه ای برای مبارزه با فقر و فساد و تبعیض نداشت. مردم، پیاده نظام جناح های سیاسی شدند و تنش های سیاسی، ملت را به جان یکدیگر انداخت. دو دستگی در امت امام، آرزوی انشقاق و فروپاشی را برای اجنبی زنده کرده بود. پسرکی از میان مردم داد زد عدالت! شعارش را بازگشت به خط امام و مبارزه با بی عدالتی ها و فقر و فساد و تبعیض گذاشته بود. هر چه بود دوران او نیز تمام شد و فسادخیز بودن سیستم اقتصاد کشور، دولت وی را بی نصیب از فساد نگذاشت!
چه بخواهیم چه نخواهیم باید اعتراف کنیم که فساد و بی عدالتی و فقر و تبعیض هنوز به قوت خود باقی است نه مردی با عبای شکلاتی حلش کرد و نه آن مرد عدالتخواه!
ظاهرا
اینک این مائیم نعشی نیمه جان
کرکسان دور سر ما در طواف
انقلاب سوم
ما مانده ایم و انقلابی که اصلش در خطر است و مشروعیتش زیر سوال رفته است. فساد، سیستمی و سیستم فاسد شده است و ما مانده ایم و ملتی که دیگر چندان امیدی به اصلاح وضع موجود ندارند. نمی شود انتظار داشت مردم با دیدن این حجم فساد و بی عدالتی انگیزه و حوصله ای برای مبارزه با استکبار جهانی و صهیونیسم بین الملل داشته باشند و حتی بدتر اینکه اگر بخواهند علیه ظلم و فساد و بی عدالتی ها اعتراض کنند و فریاد بزنند از سوی نهادهای انقلابی قضایی و امنیتی به اخلال در نظم عمومی، اقدام علیه امنیت ملی و تشویش اذهان عمومی متهم می شوند.
البته همین مردم اگر مدافع حرم شوند و انقلابی گریشان علیه اجنبی باشد قهرمان ملی خطاب می شوند. از دید برخی از این آقایان انقلابی گری تا جایی خوب است که علیه اجنبی باشد و اگر علیه فساد و بی عدالتی و اشرافی گری در داخل باشد اسمش می شود اقدام علیه امنیت ملی! انگار دیگر قرار نیست مردم فاعل تحقق عدالت باشند. ظاهرا مردم نامحرم و غیرخودی شده اند.
این تناقض ها باعث شده است ملت دیگر پای کار مبارزه با استکبار نباشند و از انقلابی گری گزینشی و سفارشی و فرمایشی متنفر شوند. باید با خودمان و مردم صادق باشیم. دوران سفیدنمایی مدت هاست به سرآمده و اعتماد ملت در آستانه از دست رفتن است. انقلاب نیاز به انقلاب دارد. انقلابی برای پمپاژ خون تازه به پیکر انقلاب. انقلابی برای مبارزه با فساد و بی عدالتی و استبداد و خفقانی که نهادهای امنیتی و قضایی به اسم انقلابی گری بر ما تحمیل کرده اند. راه مبارزه با استکبار جهانی از مبارزه با بی عدالتی و فساد داخلی می گذرد.
آزادی سیاسی به مثابه یک حق، بخشی از پروسه انقلاب سوم است چون بدون حقی برای فریاد زدن و اعتراض کردن نمی توان با فساد و بی عدالتی مبارزه کرد. شفافیت و نظارت مردم بر اموال و دارایی های مسئولین و آقازاده هایشان و از همه مهمتر نظارت بر تصمیمات مسئولین بخشی دیگر از انقلاب سوم است. در انقلاب سوم امکان پرسش مردم از نهادهای به اصطلاح انقلابی و پاسخگویی مسئولان فراهم می شود. در انقلاب سوم تقدس زدایی از سیاست رقم خواهد خورد و تنها عدالت اصالت خواهد داشت و مبنای مشروعیت نظام خواهد بود. باید برای انقلاب سوم آماده شویم!