طاهره
بشاورز /مجاهد دیروز و فعال فرهنگی امروز از لزوم
افزایش همدلی دو ملت ایران و افغانستان می گوید
محمد سرور رجایی از چهره های
فرهیخته افغانستانی و فعال فرهنگی زبان و ادبیات فارسی است. او در کابل به دنیا
آمده و ساکن ایران است. رجایی در نوشته ها و اشعارش؛ دلدادگی دیرینه خود و
مردمان سرزمینش به امام خمینی(ره) و همراهی مردم افغان با انقلاب و دفاع مقدس
ایران را روایت می کند و به قول خودش"خون شریکی" این دوملت را در
کارهای تحقیقی و مستند سازی به نمایش می گذارد.گپ وگفت صمیمانه ما را با محمد سرور رجایی، در ادامه
می خوانید؛
صدای مردم: لطفا از خودتان بگویید؛ از روزهایی که در افغانستان فعالیت
جهادی داشتید و پس از آن که به ایران مهاجرت کردید
در
دوران جهاد اسلامی و جنگ با شوروی؛ در افغانستان پانزده گروه جهادی وجود داشت، که
معروف به گروههای هفتگانه و هشت گانه بودند. این گروهها که همۀ شان در برابر
نیروهای متجاوز شوروی سابق و دولت طرفدار آنها میجنگیدند، هم از اهل سنت
افغانستان بودند و هم از تشیع بودند. بنده هم در آن وضعیت با یکی از این احزاب جهادی
که نقش بینظیری در روند پیشرفت جهاد اسلامی افغانستان داشت، همکاری میکردم و
بیشتر به فعالیت های فرهنگی مشغول بودم. وقتی در سال 1371 مجاهدین به قدرت رسیدند،
به مرور هم جنگ داخلی در کابل شروع شد. جنگهایی بی هدف که ظهور طالبان را در پی
داشت. طالبان آهسته آهسته با نیرنگ و فریب به شهر کابل نزدیک شد و کابل را محاصره
کرد، پیش از آن که طالبان کابل را تصرف کند، من در سال 73 ناگزیر به ترک وطنم شدم
و به تنهایی بدون خانواده ام به سمت ایران مهاجرت کردم. از اول تصمیم نداشتم
ایران بمانم و فکر می کردم که کشورم از این وضعیت نجات پیدا می کند و من می توانم
دوباره به افغانستان برگردم ولی متاسفانه بعد از اینکه طالبان، کابل را گرفت روز
به روز وضعیت بدتر شد و من ناگزیر ماندگار شدم. در ابتدا در استان کرمان بودم ولی
چون فعالیت های فرهنگی مهاجران در آنجا کم بود به تهران رفتم و به مرور با پیدا
کردن دوستان فرهنگی فعالیت های خود را آغاز کردم.
صدای مردم: ؛ نحوه
آشنایی تان با گروه های فرهنگی مهاجران افغانستانی وایرانی چطور اتفاق افتاد؟
در تهران، با اولین گروه فرهنگی مهاجران افغانستانی
که آشنا شدم جمعی از شاعران و داستان نویسان جوان افغانستان بودند که جلسات هفتگی
خود را در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی برگزار می کردند. نخستین کار فرهنگی من
به شکل گروهی، انتشار ماهنامه ای در شهر ری به نام "عصر نوین" با
دانشجویان هموطنم بود. مدتی بعد دو هفته نامۀ "تندرستی" منتشر کردیم.
مهمترین کاری که ما در تهران انجام دادیم، تاسیس
خانه ادبیات افغانستان در سال 1381 بود. حالا پس از گذشت چهارده سال از تاسیس آن؛
یکی از مهمترین مراکز فعالیت های ادبی و فرهنگی افغانستانی ها در ایران است.
نخستین فعالیت عملی و خروجی خانه ادبیات انتشار فصل نامه ای به نام
"فرخار" با موضوع شعر در ادبیات افغانستان بود. کار بعدی خانه ادبیات
برگزاری جشنواره ای ادبی به نام "قند پارسی" است. این جشنواره توانسته
یک فضای رقابتی را برای شاعران و نویسندگان زیر سی سال افغانستان فراهم کند؛ که
شاعران و نویسندگان افغانستان از تمام کشورهای جهان می توانند آثار خود را به
جشنواره بفرستند و داوران ایرانی و افغانستانی آنها را بررسی کرده و به بهترین آن
جوایزی اهدا می شود. جایزه این جشنواره مهمترین جایزه ادبی افغانستان است که حتی
دولت افغانستان هم نتوانسته مانند آن را برگزار کند. ولی در ایران خانه ادبیات
افغانستان این برنامه را با همکاری نهاد های جمهوری اسلامی ایران برگزار می کند.
هشتمین دور این جشنواره در اسفند ماه 94 برگزار شد.
ورود حرفهای من در عرصۀ رسانههای فرهنگی ایران
یک اتفاق بود. اتفاقی که بعد از آشنا شدن
من با آقای وحید جلیلی در سال 84 افتاد. آن زمان آقای جلیلی سردبیر ماهنامه سوره
بود. پیش از آن برای شماری از روزنامه های ایرانی گاهگاهی مطلب و گزارشی می
نوشتم، اما همکاری من با آقای جلیلی در ماهنامه سوره راه جدیدی را در برابرم
گشود. همکاری با وی تجربۀ مفیدی بود که آن را برابر با روحیه و میل خودم میدیدم و
می پسندیدم. همکاری ما کم کم به دوستی
دوام دار ما تبدیل شد. حتی زمانی که جلیلی از سردبیری مجله سوره کنار رفت یا به
تعبیری کنارش زدند، باعث دوری ما نشد. چند سال بعد وقتی جبهه فرهنگی مطالعات
انقلاب اسلامی را تاسیس کرد، با دعوت دوبارۀ ایشان همکاری ما جدیتر دنبال شد. در
حال حاضر در آن دفتر در بخش پژوهش و تحقیقات ویژۀ شهدای مشترک ایران و افغانستان
کار می کنم. خدا را شکر در این سال ها ما توانستیم به پرونده های بسیار روشن و
فراموش شدۀ رزمندگان ایرانی جهاد اسلامی افغانستان و شهدای مهاجر افغانستانی در
هشت سال دفاع مقدس برسیم.
صدای مردم:در نوشته ها و
اشعار خود دلدادگی دیرینه مردم افغانستان به امام خمینی(ره) و همراهی مردم افغان
با انقلاب و دفاع مقدس ایران را روایت می کنید؛ خود شما با
انقلاب ایران و امام خمینی چطور آشنا شدید؟
فکر
میکنم این سوال شما بر میگردد به عدم آگاهی ما از هم. متاسفانه ما مهاجران در این
سالها ایرانی های همدین و همزبان خود را خوب نشناختیم و ایرانی ها هم بعد از سی
سال ما افغانستانی های همدل و همدین خود را نشناختند.
پیش از انقلاب اسلامی ایران؛ بسیاری ازخانواده
های افغانستان با اندیشه و تفکر حضرت امام آشنا بودند. این خانواده ها مقلد حضرت
امام بودند، وقتی آوازه انقلاب ایران در افغانستان پیچید؛ شیعیان افغانستان و حتی
اهل سنت بر اساس آن اعتقادات مشترک دینی که داشتیم، اخبار انقلاب اسلامی را دنبال
میکردند.
شخصا در خاطرم هست زمانی که انقلاب اسلامی ایران
به پیروزی رسید، آن زمان من 9 یا ده ساله بودم از غرب کابل تا سفارت ایران
پای پیاده می رفتم تا عکس هایی که از نبرد خیابانی مردم ایران با حکومت پهلوی به
نمایش گذاشته می شد را ببینم. این یک علاقه قلبی بود که مردم افغانستان داشتند و
خودشان را همیشه در کنار مبارزان انقلاب اسلامی حس می کردند.
من دوست صمیمی دارم به نام شیرمحمد جعفری که پیش
از انقلاب به دلیل همکاری با انقلابیون طرفدار امام، در تهران دستگیر می شود و او
را به زندان اوین می فرستند. در روزهای اوج انقلاب اسلامی با همکاری انقلابیون
آزاد می شود و به شهر شیراز میرود. وی در آن شهرعلاوه بر فعالیت های مبارزاتی بر
علیه نظام شاهی، راننده ماشینی بوده که مردمان مجروح انقلابی شیراز را از نبردهای
خیابانی آنها با ساواکیها و طرفداران شاه از سطح شهر جمع آوری می کرده و به
خانههایشان میرسانده. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی؛ در سال 1358 همان شخص تحت
نظر شهید مصطفی چمران، آموزش های نظامی را می بیند و به جهاد افغانستان اعزام می
شود. او در کابل بعد از دستگیری توسط نیروهای دولتی وقت سالها در زندان بود که در
حال حاضر در کابل زندگی می کند.
صدای مردم: شما سالهاست در ایران
زندگی میکنید و مشغول کارهای فرهنگی درباره پیوندهای مشترک بین ایران و افغانستان
هستید. نظرتان در مورد وضعیت مهاجرینی که در ایران زندگی میکنند، چیست؟
متاسفانه مردم ایران ظرفیتهای حضور مهاجران
افغانستانی را به درستی نشناختند. من فکر میکنم مشکل اصلی یا مقصر اصلی رسانه های
ایرانی هستند که به این ظرفیت نمی پردازند. حتی رسانه های انقلابی و ارزشی هم به ندرت کارهایی را دراین جهت انجام می دهند که
همان اندک هم اصلا دیده نشده است. در برابر بعضی از نشریه ها را میبینیم که
کوچکترین آسیب رسانی یک مهاجر را برجسته میسازند.
یکی از این ظرفیت های مهاجران، حضور رزمندگان
ایرانی در جهاد افغانستان و رزمندگان افغانستانی در هشت سال دفاع مقدس بود. اگر
همین موضوع زودتر معرفی می شد و مهاجران افغانستانی می دانستند که تعدادی از
جوانان رشید ایرانی فی سبیل الله از کشور و مملکت خود گذشتند و رفتند در افغانستان
در سال های جنگ شهید شدند، چقدر نگاهها عوض میشد. از آن سو اگر مردم ایران هم
میفهمیدند که همین مهاجران افغانستانی نزدیک به سه هزار شهید در هشت سال دفاع
مقدس دارند، چقدر این نگاههای سرد و از بالا به پایین، تغییر میکرد و مهربان
میشد.
صدای مردم: لطفا درمورد
دومستند خود توضیح بفرمایید
من فیلم ساز نیستم، دوره کارگردانی هم نخواندم،
اما مستندهای «ماموریت خدا» و «شهید غریب» را بر اساس تکلیف و
وظیفه و اینکه بتوانم همدلی دو ملت ایران و افغانستان را افزایش بدهم و بتوانم
ارزشهای مشترک ایران وافغانستان را برجسته کنم ساختم. به تنهایی از ایران مسیری که
شهید احمدرضا سعیدی به افغانستان رفته بود را پیمودم تابه مزارش رسیدم .
شهید احمدرضا سعیدی جوانی است که در سال 1359از
ایران به افغانستان می رود و در افغانستان به شهادت میرسد. مزارش هم در افغانستان
است و در آنجا تبدیل به زیارتگاه شده است. بر اساس اعتقادی که مردم آن شهرستان به
شهید دارند. درست مثل شهید احمد رضا سعیدی، یک شهید افغانستانی در شهر بجستان
ایران به نام رجب غلامی دفن است، که نه خانواده دارد و نه کسی، ولی در گلستان
شهدای شهر بجستان مزارش یک استثنا است؛ همیشه مخاطبان بسیار دارد و در باور مردم
شهر بجستان شهید رجب غلامی هم حاجت میدهد و هم مشکلات مردم را برطرف میکند؛ همان
نگاهی که مردم افغانستان در رابطه باشهید احمد رضا سعیدی دارند در این طرف مرز
مردم ایران همان نگاه را در رابطه با شهید رجب غلامی افغانستانی دارند.
عقیده ام این است که اگر رسانه ها به نقش برجستۀ
همین دو شهید فکر کنند آن را پررنگ بکنند که چرا یک افغانستانی در ایران و یک
ایرانی در افغانستان خودشان و مزارشان اینقدر محبوب است، به شدت وحدت و همدلی دو
ملت ایران وافغانستان را افزایش میدهد، آن یگانگی را که ما در زبان قائلیم اینها
به عمل اثبات کرده اند. اگر ما چنین مسایلی را برجسته بکنیم به مردم خود بشناسانیم
یقینا ما به عمل رسیده ایم و یگانگی ملی، فرهنگی، دینی و زبانی و هرچه را شما در
نظر بگیرید به آن خواهیم رسید.
فرهنگیان ما، داد می زنند افغانستان و ایران
مشترکات زیادی دارند، تاریخ، زبان، فرهنگ مشترک و... حتی ما کشور یگانه ای بودیم.
در این شکی نیست اما من می گویم الان وقت این نیست که ما اینها را به رخ بکشیم که
چه داشتیم الان این را بگوییم که چه داریم چرا فرهنگیان بزرگ ما نمی آیند به همین
جدایی ایران و افغانستان بپردازند که چه علتی باعث جدایی شد و چرا تا کنون کتابی
برای روشن شدن آن منتشر نشده است.
صدای مردم: رسانه ها
چطور می توانند به بهبود رابطه بین ایران و افغانستان کمک کنند؟
رسانه ها اولین کاری که می توانند انجام بدهند
نقطه های خوب را برجسته کنند. افغانستانی ها بیش از 3هزار و پانصد نفر دانشجو در
ایران دارند، این را مطرح بکنند تا مردم آگاه شوند چهره های فرهنگی، هنری، مذهبی و
استادان افغانستانی که در دانشگاه تدریس می کنند با آن ها صحبت بکنند. نگاه فرهنگی
شان را عوض بکنند. افغانستانی تنها یک مشت کارگر، عمله جاده ها و خیابان ها و
شهرها نیست. افغانستانی ها چهره های بسیار برجسته ایی در ایران دارند که مغفول
ماندهاند. دکتر تاجیک؛ دکتر افغانستانی متخصص قلب که در اصفهان درس خوانده و در
بزرگترین کنفرانس قلب کشور فرانسه هفته پیش برنامه اجرا کرد و پذیرفته شد. چه کسی
میشناسد؟ استاد محمدسرور مولایی که 28 سال در دانشگاههای مختلف ایران تدریس کرد
چه کسی میشناسد؟ امان الله امینی که در سال 65 در منطقه ناوچه پیمای در برابر
ایران قطع نخاع شد و هنوز نفس میکشد چه کسی میشناسد. چنین آدمهایی از افتخارات
مشترک افغانستان و ایران است. این ها را باید مطرح کرد و برجسته ساخت.
ممکن است مهاجر افغانستانی بدرفتار و بدکرداری
هم باشد، اما چنین چهره های روشن و فداکاری هم دارند که جانشان را به خاطر ایران
اسلامی گذاشتند چون در ارزش و عقیده ما تفاوتی نیست، ایرانی باشی یا افغانستانی یا
لبنانی و یاعراقی؛ از هرجا که باشیم تا پای جان از باور و اعتقاداتمان دفاع می
کنیم.
صدای مردم: وضعیت
حال حاضر افغانستان چگونه است؟
متاسفانه وضعیت کشور ما در حال حاضر هم از نگاه
سیاسی و هم از نگاه امنیتی و اقتصادی بد و شکننده است. این وضعیت هم بر اثر
بیکفایتی مسولان کشور ما به وجود آمده که نتوانستند افغانستان را درست مدیریت
بکنند. روحیه برادری و همدلی را در بین اقوام ایجاد کنند. دولت معروف به وحدت ملی،
با ذهنیت اقتدارگرایانه دوستان شان را از خود دور کردند. چنین سیاستهایی است که
افغانستان را بیشتر به سوی هرج و مرج کشانده است. در افغانستان متاسفانه همیشه دست
های پشت پرده ای در کار است که دشمنِ رشد فرهنگی، فکری و
پیشرفتهای احتماعی و سیاسی افغانستان هستند؛ آنها می خواهند این پیشرفت ها سرکوب
شود. آنها هرگز دوست ندارند شیعیان افغانستان و در کل فارسی زبانان افغانستان به
قدرت برتر در افغانستان تبدیل شوند.
صدای مردم: با تشکر
از فرصتی که دراختیار ما گذاشتید و کلام آخر؟
انتظار من از فرهنگیان ایران و افغانستان این
است، حالا که به کوشش فعالان فرهنگی ایران و افغانستان شاهد تغییر نگاه در رسانه
های جمهوری اسلامی ایران و نگاه واقع بینانه به مهاجران افغانستان ایجاد شده است،
نگذاریم که این نگاه دوباره تاریک شود. ما وظیفه داریم که این نگاه ها را به رسانه
های محلی نیز گسترش بدهیم.
|