بررسی موضوع مذاکرات با نگاه به نقش خواص در گردنه های تاریخ!/ یقه سفیدها و سرنوشت انقلاب ما
بررسی موضوع مذاکرات با نگاه به نقش خواص در گردنه های تاریخ
یقه سفیدها و سرنوشت انقلاب ما
خواص به چه کسانی می گویند؟ خواص به طبقه یا قشری از جامعه می گویند که در نظر مردم جایگاهی بالاتر از عموم دارند. اشخاصی که توده ها، برای تشخیص مسیر و یا تصمیم گیری نقش خود در اجتماع، از آنها تأثیر می پذیرند.
نقشی که خواص یک جامعه در حاکمیت بازی می کنند، به حد سرنوشت یک ملّت، شقاوت یا سعادت آنها اهمیت دارد. این کار ویژه از جهات متعددی اهمیت دارد؛ اولاً یاری رهبر زمانه است. یعنی نقشی که خواص جامعه در بزنگاه های خطیر و سرنوشت ساز در یاری کردن رهبر جامعه یا انقلاب ایفا می کنند.
ثانیاً روشنگری برای توده ها است. به این معنی که این افراد که نزد مردم کوچه و بازار به عنوان مراجع و یا الگو و یا راهنما شناخته می شوند، چنان رسالت خویش را در آن موقعیت های خطیر و آن گردنه های مهیب ایفا نمایند که توده های ملّت، آنها که قاعده زیرین هرم قدرت را شکل می دهند، در گمراهی و فتنه فرو نروند و بتوانند حق را از باطل، درست را از نادرست و حرام را از حلال تشخیص دهند.
امّآ تاریخ تحولات اسلامی سرشار از کوتاهی های این طبقه در حق سرنوشت اسلام است. کوتاهی هایی که دایره اثرش نه در همان زمان و همان مکان، بلکه ده ها نسل و ده ها سرزمین را تحت تأثیر خویش قرار داده و آنها را تباه نموده است.
علل و عوامل کوتاهی خواص در یاری حق و دستگیری از رهبر زمانه در بحران های اجتماعی – سیاسی چند چیز می تواند باشد:
1. محافظه کاری؛ یعنی حفظ شرایط موجود و ترس از تغییرات
2. ساده لوحی؛ تیپ ابوموسی اشعری ها
3. هوای نفس (حسادت یا کینه ورزی نسبت به رهبر یا تصفیه حساب با او)
4. قدرت طلبی؛ تا از قِبل روی دادن فتنه از آب گل آلود ماهی بگیرند
5. و ...
وقتی بعد از رحلت نبی اکرم(ص) در سقیفه حکومت از اهل بیت پیامبر غصب شد و آن فجایع تاریخی در حق دختر آن حضرت اتفاق افتاد، حضرت امیر (ع) با همسرشان حضرت صدیقه شهیده(س)، از تمامی مهاجرین و انصار برای ایفای حقشان یاری خواستند و آنها همه بجز قلیلی، با اینکه حق حضرت را تصدیق کردند به علل فوق از یاری اهل بیت سرباز زدند.
تاریخ می گوید عده ای از زنان مدینه به عیادت حضرت زهرا(س) که در بستر بیماری بودند رسیدند و به حضرت عرض کردند: «شوهران ما می گویند که ما از اینکه شما را یاری نکردیم پشیمانیم، نمی دانستیم قضیه به این روز کشیده می شود». حضرت پاسخ شگرفی به آنان می دهند به این مضمون که به آنها بگویید فاطمه از شما بیزار است، نتیجه این کوتاهی شما را نسل های بعد خواهند چشید و از این پس هر خونی که در اسلام ریخته شود تا قیامت، بر گردن شوهران شما است چرا که آنها دست از یاری حق کشیدند و باعث تباهی اسلام شدند.
امروز هم قضیه هسته ای کشور که یک نقطه عطف در تاریخ انقلاب است آزمون دیگری را پیشِ روی خواص قرار داده است. در داستان هسته ای نخبگان و خواص دو دسته هستند؛ دسته ای که همیشه در جریان غربگرا بوده اند و جریان دیگری که همیشه ادعای غرب ستیزی کرده اند.
ما به دسته اول کار نداریم چرا که تکلیف ما با آنها روشن است، امّا در دسته دوم به حدی نفاق و دو رویی و تزویر می بینیم که وحدت و یک رنگی خیر؛ بجر قلیلی که همیشه حنجره حقیقت و حریّت بوده اند.
جماعتی که همیشه عادت دارند و عادت کرده اند خودشان را پشت اسم و رسم اطاعت از ولی فقیه پنهان کنند؛ چرا که نان آنها در این است.
هیچ گاه صریح حرف نمی زنند، موضع نمی گیرند یا اظهار نظر نمی کنند، مگر اینکه شخص رهبری هزینه های اجتماعی آن را متحمل شده و موضعی را آشکار کند؛ اینجاست که این جماعت دستگی و به یک بارگی در تریبون ها و سخنرانی ها حاضر می شوند و همان مواضع رهبری را طوطی وار تکرار می کنند؛ و بین تکرار با تبیین فرق بسیار است.
تبیین یعنی راهکار دادن و هدایت مردم با کلام رهبری؛ و تکرار همان کاری است که طوطی ها در آن از آنها استادترند. آنقدر الفاظ و عبارت های رهبری را تکرار می کنند(کلام به کلام تا مبادا بگویند فلانی با رهبری زاویه دارد) که قضیه برای همگان لوث و چندش آور می شود؛ سپس دوباره به لانه هایشان بر می گردند تا فرصت دیگری برای ظهور و بروز بیابند.
قبل از اینکه رهبری صراحت به خرج دهد، هم در اردوی عمرو هستند هم پای سفره زید می نشینند، طوری حرف می زنند که مبادا منافعشان در جناح یا شخص خاصی مورد لطمه قرار گیرد، دل همه گروه ها و باندها را به دست می آورند تا هیچکس از آنها رنجه نشوند و آینده آنها را از الطافشان بی بهره نگردانند.
مثل کاه که در معرض هر نسیمی به هر طرف پراکنده می شوند؛ همیشه عقبتر از رهبری حرکت می کنند تا ایشان معابر مین را برایشان باز کنند و گاه که ذوق زده و بی صبر از حول حلیم جلوتر از رهبری می دوند و به ایشان برای توافق ضعیف و دردآوری، تبریکات صمیمانه می فرستند، تا بلکه قله بصیرت و آینده نگری به حساب آیند، می بینند که چه بی گدار به گندآب افتضاح زده اند.
وقتی هم از آنها می پرسید شما که بزرگ دینی هستی، شما که نماینده مجلس هستی، شما که رئیس فلان جا هستی و ... چرا صریح موضع نمی گیرید و مردم را روشن نمی کنید، در تصویب قانون تعلل به خرج می دهید؟ می فرمایند که رهبری بر مذاکرات نظارت دارد، ما درکار ایشان دخالت نمی کنیم، ما باید دست رهبری را باز بگذاریم.
در حالی که این پاسخشان از نفاقشان است؛ آنها این شعار را نه برای پیروی از رهبری بلکه برای این سر داده اند که پیامدهای توافق یا عدم توافق را به گردن شخص رهبری بیندازند و دامن خود را از این آتش به دور بگیرند.
اگر توافق شد و وضع مردم تغییری نکرد یا توافق صورت نگرفت و همین اوضاع ادامه یافت، در حالی که گلویشان را یقه های سفیدشان می فشرد، بگویند: « این همه اتفاقات تدبیر رهبری بوده است. ما همان از اول هم گوش به فرمان ولایت بودیم و دخالتی نکردیم، عرصه را برای حضرتش خالی کردیم چرا که ذوب در ولایت و ذوب در انقلاب هستیم و همین الان هم برای رفع این همه مصائب باز هم گوش به فرمان هستیم، هر چه ایشان دستور دهد سمعاً و طاعتاً» .
نشریه شماره 4