محمد حسین عظیمی / اولین بار که ماجرایشان را شنیدم باورم نشد. چند روز بعد همان رفیق عکسهایشان را برایم فرستاد. این بار کمی اعتمادم بیشتر جلب شد ولی باز هم برایم عجیب بود.
میگفت: اینها میخواستند خانه شان را بسازند ولی ماموران شهرداری مصالحشان را برداشتند و بردند و الان چند ماهی میشود که خانم و آقا و دو فرزندشان در یک چادر زندگی میکنند.