سنگ را بسته اند و سگ را گشاده!
اندراحوالات روزگار ناخوش باغ های قصرالدشت
شیراز را پس از شاهچراغ، حافظ و سعدی، به باغ هایش می شناسند... باغ هایی که ریشه در تاریخ کهن این دیار دارد؛ باغ هایی جهانی مانند ارم، ریه هایی حیاتی، مانند باغ های قصرالدشت.
به کوچه باغ ها که بروی، سایه درختان و صدای پرندگان جانت را می نوازد؛ اما کمی آن سوتر، حال باغ داران و باغبانان چندان تعریفی ندارد.گرانی حق آبه و محدودیت آن، نفس باغ ها را به شماره انداخته است. آب نهر اعظم برای خیلی از باغداران رویا شده است و خیلی که تلاش کنند، هر 45 روز یک بار، در تابستان گرم شیراز، آب چاه را می توانند به قیمت گزافی بخرند و به لب های خشکیده باغشان برسانند.
تسهیلات برای تغییر سیستم آب رسانی باغ ها در حد شعار مانده است! یکی از باغ داران می گفت: «ما را به خیر شهرداری امید نیست؛ بنویسید که شر نرساند». بیشتر که پیگیر شدم، می گفت: « در پهنه باغ ها عده ای در روز روشن و با مجوز اقدام به تخریب می کنند و شهرداری هم کاری به کارشان ندارد؛ اما امان از روزی که ما بخواهیم شاخه ای را هرس کنیم، یا دیوار کاه گلی باغ را تعمیر کنیم، از در و دیوار باغمان بالا می آیند؛ گاری و بیل و کلنگمان را برمی دارند و با خود می برند. شهرداری سنگ را بسته است و سگ را گشاده... برای هرس درختان هم از ما مجوز می خواهند! آن وقت کمی آن طرف تر با پول، رشوه، پارتی، یا هرچیز دیگر، عده ای با مجوز، باغ ها را تغییر کاربری می دهند».
غیراز این باغدار پا به سن گذاشته، بقیه باغداران هم حال و روز خوشی نداشتند. باغ هایی که نه محصولشان اقتصادی است، نه شهرداری برای نگهداری آنها کمکی می کند، نه حق آبه درست و حسابی دارند و نه کسی می تواند به راحتی خشتی روی خشت بگذارد و دیواری را تعمیر کند! سکونی مرگبار که بیش از همه، دل باغداران و ریشه درختان تناور و کهنسال باغ های قصرالدشت را می سوزاند.
اگر باغ های قصرالدشت ریه شهر شیراز است، که هست؛ پس توپ نگهداری از آنها فقط در زمین باغداران نیست. باغی که درآمدی ندارد و هرگونه دخل و تصرف در آن با مشت آهنین، پاسخ می گیرد؛ فقط یک راه برای فرار از وضع موجود پیش روی خود می بیند؛ فروش به شهرداری! شاید شاه بیت ماجرا همین باشد. شهرداری با استفاده از قدرت خود، فشار را بر باغداران مضاعف کرده، تا آن ها را بین نابودی باغ مقابل چشمانشان، یا کنار آمدن با شهرداری و واگذاری باغ به این ارگان مخیر کند. واگذاری که بعضا با تغییر کاربری توسط شهرداری همراه بوده یا به نابودی باغ انجامیده است.
خواب باغداران قصرالدشت این روزها آشفته است؛ چرا که برخی خواب سنترال پارک را برای باغ ها دیده اند. برخی هم می خواهند مثل سد تنگ سرخ، با رانت اطلاعاتی خود؛ یک شبه ره صد ساله بروند! براستی باغداران قصرالدشت که باغشان را چون شناسنامه آبا و اجدادی می دانند بیشتر برای آنان دل خواهند سوزاند یا شهرداری؟! این وسط یک راه میانبر هم البته وجود دارد؛ فروش باغ به دلالان! همان هایی که شهرداری ظاهرا دستشان را گشاده، تا باغ ها را تغییر کاربری بدهند؛ به ریش باغداران بخندند؛ ویلا بسازند و باغ ها را به ورطه نابودی بکشانند.
باغ های قصرالدشت این روزها حال و روز خوشی ندارند. باغ دارانی که چون شبانی خسته، گرگ ها را در کمین گله خود می بینند... گرگ هایی که دیر یا زود گله را خواهند درید و شبان هایی که خلع سلاح شده اند، شبان هایی که آرزوهای اجدادشان را در خطر یورش تندباد می بینند و نغمه می خوانند:
«نازک آرای تن ساق گلی،
که به جانش کشتم.
و به جان دادمش آب؛
ای دریغا به برم می شکند...»