نفوذ در گذرگاه تاریخ
نگاهی به غرب زدگی مسئولان، قبل و بعد از انقلاب اسلامی؛
یکی از ضعفهایمان این بود که بعد از انقلاب نیامدیم این اقتصاد را عوض کنیم و نیامدیم با آن در بیفتیم. دقیقا از سال شصت و هشت به بعد و با کارهایی که کارگزاران شروع به انجام آن کردند دقیقا در مسیر این اقتصاد حرکت کردیم.
منشأ بسیاری از مشکلات انقلاب اسلامی حضور افرادی با تفکرغرب گرایی و غرب پرستی(روشنفکری) در رده مسئولان کشوری است. در متن ذیل استاد شهریار زرشناس به بررسی تاریخچه و تاثیر این طرز تفکر از دوره قاجار تا به امروز، در مدیریت کشور می پردازد.
ما اگر به تاریخ ایران برگردیم، مشاهده می کنیم در این صدوپنجاه سال اخیر با حضور استعمار غرب مدرن در سرزمین ما و در پی آن متأسفانه استیلایی که تدریجاً پیدا کرد، هسته های فرهنگی غرب زدگی در سرزمین ما شکل گرفت. شما نگاه کنید در سالهای هزار و دویست و پانزده هجری قمری تا هزار و دویست و بیست هجری قمری به تدریج مجموعه هایی از نیروهای غرب زده که می خواستند الگوهای مدرنیستی را در تراز شبه مدرنش و در یک صورت تقلیدی در ایران اجرایی کنند، تدریجا ظهور و سازماندهی پیدا می کنند که در دو قلمروی فرهنگ و سیاست حیات دارند.
در قلمروی فرهنگی از طریق نوشتن رساله و کتاب و حتی داستان ظهور پیدا می کنند؛ چهره های معروف روشن فکری که اغلب اسامی شان را شنیده اید؛ مثل طالبف، ملکم خان، آخوندزاده و حتی نسل قبل ترشان مثل میرزا صالح شیرازی و امثالهم؛ در عرصه سیاسی هم دقیقاً به موازات این حرکت می بینیم عده زیادی هستند که در دولت قاجار حضور دارند و نقش آفرینی می کنند؛ مثلاً فرخ خان امین الدوله غفاری در جدا کردن هرات از ایران در سال هزار و دویست و هفتاد وسه هجری قمری دقیقاً حضور دارد یا میرزا ابوالحسن خان ایلچی در امضا و تحمیل توافقنامه ترکمن چای دقیقا حضور دارد یعنی می بینید روشن فکران در دو نقش، یکی نقش فرهنگی و یکی هم نقش سیاسی حضور پررنگی دارند. یعنی در واقع پشت صحنه توافقنامه های ذلت بار هم غرب زده ها هستند.
شما در تاریخ کشور پیدا نمی کنید هیچ جا و هیچ موردی که این قراردادهای استعماری امضا شده باشد و پشت قضیه، روشنفکران نقشی نداشته باشند. پس جریان روشنفکری ای که استعمار غرب مدرن در ایران درست می کند دو وجه دارد یک وجه فرهنگی یک وجه سیاسی.
از دوره ناصری یعنی حدود سال هزار و دویست و هفتاد هجری قمری یک نکته دیگر هم به این دو بال اضافه می شود. مکملی به نام مکمل اقتصادی. اولین نطفه ی اقتصاد شبه مدرن ایران را که بعداً بلای جان این سرزمین می شود در دوره ناصری می توان مشاهده کرد. اولین سردمدارانش هم ماسونهایی مثل حاج امین الضرب هستند؛ چهره هایی که دقیقا آرای روشنفکرانه دارند و دلبستگی هایی از جنس غرب زدگی هم در آنها وجود دارد. ایران ماقبل غرب زدگی و شبه مدرن، هرچقدر هم که بد باشد و ایراد داشته باشد، ایرانی است با یک اقتصاد خودکفا. حتی در دوره ناصری هم این خودکفایی وجود دارد. ایران تا آن دوره، بازار مصرف برای خارجی ها نیست و برای نیازهای اقتصادی دست گدایی به سمت خارج بلند نکرده است.
به این ترتیب با سرکار آمدن رژیم پهلوی نوعی غرب زدگی و نوعی فرماسیون غرب زده شبه مدرن در کشور ما حاکم می شود. این فرماسیون سه محور اساسی و بنیادین دارد که خیمه غرب زدگی شبه مدرن را سرپا نگه داشته است. این سه محور چیست؟ سیاست غرب زده ای که کارگزارانش کاملا دست نشانده اند، تمام اعوان و انصار رژیم پهلوی، رضاشاه و محمدرضا شاه و تمام نمایندگان مجلس.
در اقتصاد هم این جریان می آید یک اقتصاد شبه مدرن برای ما ایجاد می کند که همین امروز هم داریم از بدبختی های این اقتصاد رنج می کشیم! یکی از ضعفهایمان این بود که بعد از انقلاب نیامدیم این اقتصاد را عوض کنیم و نیامدیم با آن در بیفتیم. دقیقا از سال شصت و هشت به بعد و با کارهایی که کارگزاران شروع به انجام آن کردند دقیقا در مسیر این اقتصاد حرکت کردیم. محور سوم هم فرهنگ غرب زده شبه مدرن است. پس به این ترتیب سه محور، فرهنگ منحط غرب زده شبه مدرن، سیاست شبه مدرن و اقتصاد شبه مدرن از آن دوره شکل می گیرد.
می رسیم به انقلاب؛ در واقع انقلاب اسلامی یک اعتراضی است که ملت ایران به این سیطره می کند؛ این سیطره اولاً استبدادی است ثانیاً وابسته است ثالثاً یک اقتصاد اقماریِ نامتوازنِ بیمار را برای ما آورده است ودائماً بیکاری ایجاد می کند؛ دائماً حالت نامتوازنی دارد که نمی شود روی آن حساب کرد و اقتصادی است که در چارچوب آن نمی شود به استقلال رسید. بنابراین سیطره غرب زدگی شبه مدرن، استقلال، آزادی، هویت دینی، شأن، استقلال و عزت ملی ما را لگدکوب کرده بود وانقلاب اسلامی اعتراضی علیه این جریان بود.
اینجاست که نقش آفرینی خطرناک دولت موسوی و بروکراتهایی که در آن بودند که بعد از آن در دوره کارگزاران و بعد از آنهم در قدرت مانده اند، خودش را نشان می دهد. واقعیت آن است که ساخت اقتصادی شبه مدرن این جریان بر اثر انقلاب، ضربه خورد اما نابود نشد. در دوره بین سالهای شصت تا شصت و هشت که موسوی روی کار است، هیچگاه یک برنامه استراتژیک برای عبور از این ساخت اقتصادی نداشتیم. اقتصاد شبه مدرن ضربه خورده است اما حضور دارد و هنوز حاکم است و در، همچنان بر آن پاشنه قبلی خود می چرخد.
پس ساخت سیاسی ویران شد اما اقتصاد شبه مدرن ماند، فرهنگ شبه مدرن هم متاسفانه ماند. حرکتی که خاتمی در آن زمان در وزارت ارشاد کرد و سال شصت به بعد، بازار ترجمه کشور به شکل عجیبی در مسیر ترویج یک نوع اندیشه خاص فعال می شود؛ اندیشه پشیمانی از انقلاب؛ اندیشه این که هر انقلابی به ضد خود تبدیل می شود.
خاتمی ازسال شصت و سه به وزارت ارشاد آمده است. ارشاد در آن زمان کاملاً برای روشنفکر ها در سینما، ادبیات و تا حدی هم هنرهای تجسمی فضاسازی می کند. از طریق دولتمردانی مثل معین، کاملا وزارت علوم در اختیار اینهاست، وزارت ارشاد هم در اختیار اینهاست، مطبوعات اصلی آنروز در اختیار اینهاست.
شما توجه کنید وقتی قوه مجریه در دستشان است از طریق قوه مجریه دو محور اقتصادی- فرهنگی را کاملاً بازسازی می کنند. اقتصاد ما را می برند به سمت یک نوع اقتصادِ سرمایه داریِ شبهِ مدرنِ نئولیبرال، و بعد خودشان می شوند حلقه اصلی آن سرمایه داری نو ظهور بعداز انقلاب.
شما تذکرات رهبری را ببینید؛ ایشان از مرداد هفتاد به بعد شروع میکنند به حرف زدن مکرر راجع به تهاجم فرهنگی، تجمل گرایی و ثروت های بادآورده.
این خیلی مهم است که ما بدانیم در واقع چرا اصلی ترین کارگزاران دولت هاشمی، خاتمی و دولت امروز (دوره احمدی نژاد یک استثناست؛ اساساً چرا دولت نهم و دهم، اینقدر مورد هجمه هاشمی، خاتمی و روحانی است و چرا اینقدر از آن نفرت دارند؟ به نظر می رسد دلیلش این است که احمدی نژاد هژمون اینها را در مدیریت کشور بهم زد. وقتی آقا بعد از سال ۸۴ فرمودند شعار های انقلاب زنده شد، یعنی در مدیریت اجرایی کشور تا آن موقع این شعارها نبود) که همه کاره کشورند همین غرب زده ها هستند.