خویشاوند سالاری در ایران
هادی مسعودی:
اتوبان عبور و فراموشی انقلاب کجاست؟
یکی از آفت های حکومت های ایدئولوژیک، پیدایش نومانکلاتورها و طبقه خاصی است که بعد از گذشت مدت زمانی از پیدایش سیستم سیاسی انقلابی، « دفاع از انقلاب» و « حفظ نظام» را در واقع دفاع از منافع و سودهایی می بینند که به واسطه سیستم جدید مستقر شده برای آنان ایجاد شده است.
این نوع انقلابی گری که پوششی برای « تیول کردن دوباره ایران» و برقراری حکومت خانخانی - البته قرائت مدرن آن - و تقسیم غنائم انقلاب مردمی جنگ دیده با آرمانهای بلند و غنائم تحریک کننده است، در کنار لیبرال های وازده و پشیمان های پسا انقلابی، دو لبه قیچی بریدن روبان افتتاح « اتوبان عبور و فراموشی انقلاب» هستند.
به این منظور که هر جا منافع این اشخاص و این طبقه ی خاص به خطر بیافتد از مقام خود و مردم برای رسیدن به این مقاصد استفاده می کنند ولی زمانی که منافع مردم در خطر قرار بگیرد تنها سکوت کرده و اصلاح کار را به مقدرات و مشیت پروردگار حواله می کنند.
یکی از دلایل پیدایش نومانکلاتورها و طبقه جدید که به شدت از خود و متعلقاتش دفاع می کند، خویشاوند سالاری است. با گسترش شبکه خویشاوندی و تضعیف روحیه انقلابی در یک سیستم ایدئولوژیک، کم کم شایسته سالاری به فراموشی سپرده می شود و یک مجموعه هم بند با لایه هایی نادیدنی، با سپر دفاعی مستحکم و غیر قابل نفوذ ایجاد می شود که دشمنان خودش را آگاهانه و ناآگاهانه دفع می کند. این لایه دفاعی هر روز رنگ و تاکتیکی بر می گزیند و با توجه به زمان و مکان خودش را باز تعریف و به روز می کند. روزی در لباس فرهیختگی ظاهر می شود و دیگر روز در قامت یک انقلابی بی کله، مدافع ارزشها و مرد تکلیف!
برای مبارزه با مفاسد اقتصادی و رانت های مختلف در کشور و اجرایی کردن شایسته سالاری و گردش نخبگان، شرط لازم این است که باید حداقل از این شبکه خویشاوندی در کشور مطلع بود؛ روابط خویشاوندی لزوماً، منطقاً و مطلقاً بد نیست و اگر مبنا حقیقتاً و واقعاً صلاحیت و شایستگی افراد باشد، هزار فامیل به دو هزار فامیل هم تبدیل شود اشکال ندارد البته ناگفته پیداست که حتی اگر شایستگی و صلاحیت هم مبنای گزینش افراد برای اداره کشور باشد عدالت حکم می کند که توزیع قدرت – که عمدتاً و غالباً خود قدرت گرایش به ثروت و فساد را تقویت می کند- بهتر است که در بین همه اقشار و طبقات جامعه و قومیت ها و پراکندگی های جغرافیایی حتی با لحاظ کردن شهری روستایی و عشایری صورت پذیرد، چه رسد به حالا که مسئله شایسته سالاری متأسفانه یک طنز تلخ است.
همانطور که گفته شد خویشاوند سالاری فی ذات بد نیست اما اگر این روابط در سطح کلان از کشور مسئولین را درگیر بده بستان های سیاسی و خویشاوندی کند کشور دچار مشکلات حاد اجتماعی میشود به طوری که این خانواده ها منافع خود را بر منافع کشور و مردم ارجح می دانند و این سبب می شود که اولویت های کشور از مشکلات مردم به مشکلات خانواده و احزاب سیاسی تقلیل یابد.
مسئله اینجاست که این پیوند خویشاوندی زمانی مزید بر علت می شود که می بینیم این طبقه جدید از خواص با گره خوردن منافع سیاسی و اقتصادی آنان بر یکدیگر، توان هرگونه موضع گیری و ایفای نقش بدون در نظر گرفتن مصلحت های حزبی، خانوادگی و اقتصادی را از دست می دهند و این قضیه به مرور انقلاب اسلامی را به قتلگاه محافظه کاری نزدیک و نزدیک تر می کند.
نمونه بارز این پدیده را می توان در قضایای تلخ تصویب و تأیید ننگ نامه برجام مشاهده کرد؛ آنجا که همه شاهد بودیم عده ای که سال ها شعار استکبار ستیزی شان گوش فلک را کر کرده بود، چه ساده مقابل برجام – سند اضمحلال استقلال ایران – مهر سکوت بر لب زده و یا آن را تأیید کردند.
همانگونه که اشاره شد پیوند خویشاوندی به خودی خود مذموم نیست و مهم به انزوا رفتن شایسته سالاری است اما سوالی که برای ما بوجود می آید این است که چرا برخی شایستگان فارس عموماً از یک خانواده خاص هستند، آیا افراد و خانواده های دیگر، برای مدیریت و مسئولیت در جامعه، شایستگی ندارند؟ ملاک شایستگی چیست؟
ترس اصلی اینجاست که در جامعه ای که به اسم دین شکل گرفته است مهم ترین پایه شکل گیری آن -یعنی مردم- رسماً از معادلات سیاسی اجتماعی کشور کنار گذاشته شده و جمهوریت نظام فقط برای زمان انتخابات و استفاده ابزاری از این قشر جهت روی کار آمدن خانواده ها و احزاب سیاسی معنا پیدا کند.