التوسعه و ما ادراک التوسعه
دکتر عرفانی فر؛
از سال 1368 سیاست کشور تغییر کرد؛ سئوال این بود که توسعه و پیشرفت الگو می خواهد و ما در این زمینه کار چندانی نکرده ایم. غربی ها هم که مراکز تحقیقاتی شان ریز مسائل کشور ما را رصد می کردند این را خوب می دانستند. اینجا بود که مسئولین اجرایی کشور ، دچار یک اشتباه راهبردی بزرگ شدند و دست خود را در مقابل نسخه و الگوی توسعه غرب دراز کردند. از سال 1368 توسعه در کشور شروع شد؛ التوسعه و ما ادراک ما التوسعه! توسعه ای که متناسب با ساختار جامعه ما نبود و ما را ریلی انداخت که انتهای آن گور ما است!! اگر کاری نکنیم!
بعد از جنگ آن شخصی که سکان اجرایی کشور را در دست گرفت، برآن شد تا سیاست ها را تغییر داده، به زعم خود ایران را به پیشرفت رساند.
این فرد(آقای هاشمی) که هنوز ابعاد ضربات مهلکی که به پیکر نظام جمهوری اسلامی زده بر جامعه پوشیده است، نهایت سوءاستفاده را از ملاحظات رهبری نسبت به خود نمود و مسیر نظام را به سوی انحراف و اعوجاج ریل گذاری کرد. او افرادی را بر سر کار آورد که به تکنوکرات ها مشهور گشتند. نظریه برخی تکنوکرات های دولت این بود که توسعه مقدم بر عدالت است و اگر ما بخواهیم توسعه داشته باشیم، ناگزیر بخش هایی از جامعه زیر چرخ توسعه له خواهند شد و ما این هزینه را باید پرداخت کنیم. این یعنی عدالتی که امیرمومنان برای آن جان مبارک خویش را فدا کردند هیچ پایه و اساسی ندارد. پرواضح بود که این نظریه، در تقابل آشکار با دیدگاه های امام (ره) و رهبری عزیز دام ظله بود.
توسعه شروع شد؛ توسعه ای که نامتوازن و توسعه ای که اقتصادی صرف بود و اگر در آن از فرهنگ سخنی گفته می شد بیشتر ناظر به چیزهایی بود که اتفاقا مضر به حال جامعه بود تا مفید. از طرف دیگر سرعت توسعه هم بسیار بالا بود و موجب تبعات و عوارض سوء بسیاری شد. به خصوص در شهر تهران و توسط شهرداری تهران که شروع به تغییر چهره شهر کرده بودند. گویا مسئولان برآن شده بودند تا از فرهنگ جهاد و شهادت هیچ اثری حتی در نام کوچه ها و خیابان ها برجا نماند. دیگر دوران، دوران توسعه و پیشرفت بود و نباید سخنی از جهاد و شهادت زده می شد!
در این روند، در مدت کوتاهی "ثروت" به ارزش درجه اول در جامعه تبدیل شد. در جامعه اسلامیِ واقعی علی القاعده اگر ثروت ارزش هم باشد، ارزش درجه اول نیست. ارزش درجه اول در جامعه اسلامی، همان ارزش هایی هست که در سالهای جنگ بود؛ ارزش هایی مثل تقوی، جهاد، ایثار، شهادت، معنویت و ...هر کس که دارای این ارزش ها باشد مورد احترام و منزلت بیشتری است. ولی با این توسعه در یک زمان بسیار کوتاه، ثروت ارزش درجه اول شد و ثروتمندان محترم. هرکس پولدارتر بود، هم محترم تر بود و هم کارش بهتر پیش می رفت.
از آن طرف، نمایش ثروت آغاز و این نمایش از جانب برخی مسئولین تایید می شد. در نماز جمعه تهران، رئیس جمهور وقت راجع به مانور تجمل صحبت نموده و آن را وظیفه مومنان دانستند! و این یعنی تایید بالاترین مقام اجرایی کشور بر نمایش ثروت. از دیگر اقداماتی که به این روند مهلک کمک می کرد، نیاز آفرینی مداوم بود. به طوری که شرکتهای تبلیغاتی شروع کردند به تبلیغات، همان طور که الان هم صورت می گیرد. تبلیغات رادیویی و تلویزیونی، تابلوهای تبلیغاتی در خیابان ها و روی اتوبوس ها و ... باعث تشدید روند نیازآفرینی می شد و این خود می رفت تا به یک نارضایتی شدید از مسئولان منجر شود که ثمره اش در خرداد 76 آشکار گشت.
اساساً یکی از عوامل نارضایتی این است که شما تولید نیاز کنید، اما راه رفع نیاز را باز نکنید. به هر روی، این روند باعث شد که ثروت با ارزش و ثروتمندان محترم شوند و نگرش ها و عملکردشان به هنجار اجتماعی تبدیل شود که این روند هم اکنون هم ادامه دارد.
در جامعه شناسی بحثی داریم تحت عنوان انتشار هنجارها و اینکه یک هنجار چگونه تولید و بر اساس چه سازوکاری منتشر می شود. در کشورهای مستعمره و کشورهایی مثل ما که دارای فرهنگ ارباب رعیتی و فرهنگ ایلی بوده ایم، این فرایند غالباً به این شکل هست که هنجارها از طبقه بالا به طبقه متوسط و بعد به طبقه پایین ریزش می کند.
طبقه متوسط نیز خصوصیات خاص خود را دارد. این طبقه هم نقش مثبت دارد و هم نقش منفی و هرچه این طبقه فربه تر گردد؛ میزان نارضایتی از نظام بیشتر می شود. اما طبقات بالا هنجارهایشان را از غرب می گیرند. بدین ترتیب هنجارهای طبقه بالا در جامعه گسترش پیدا کرد و این روندی بود که جامعه ما را به جامعه ای مصرف گرا، رفاه زده، متوقع و پر از نارضایتی تبدیل کرد.
پیامدهای سوء توسعه:
1ـ شکل گیری طبقه ثروتمندان مدرن
ما در طول تاریخ، ثروتمندان سنتی و خاندان های اشرافی داشتیم. این اشراف خصوصیات خوب و بدی داشته اند. یکی از خصوصیات خوب این ثروتمندان سنتی، انجام کارهای خیر و رسیدگی به فقرا بوده است. بسیاری از آنها به طبقه پایین کمک می کردند. حال یا از سر دلسوزی یا از سر محاسبه گری! زیرا می دانستند اگر به رعایا و طبقه پایین بیش از حد فشار آید، ممکن است برایشان مشکل ساز بشوند.
اما طبقه ثروتمند مدرن این خصوصیت را هم ندارند. حتی عِرق ملی گرایی چندانی هم ندارند و به راحتی ایران را حتی به اعراب منطقه هم می فروشند. خب! آیا این طبقه ثروتمند مدرن کاری به سیاست و قدرت هم دارد؟ بله! این ثروتمندان مدرن برای حفظ منافع خودشان در رسانه ها، انتخابات و ... دخالت می کنند. روزنامه می زنند، سایت خبری درست می کنند. به فلان حزب و شخص در انتخابات کمک می کنند تا پیروز شود. بدین ترتیب می بینیم که پول دارد به عاملی موثر حتی در سیاست تبدیل می شود.
حتی می بینیم که در عالم مذهب هم پول موثر می شود و شخصی چون صادق شیرازی با استفاده از پول های انگلیس و عربستان می شود مرجع بزرگ شیعیان!رسانه قدرت است و پول رسانه درست می کند. آن گاه مهار فکر جامعه را در دست گرفته و ما را بدانجا خواهند برد که ناگفتنی است.
2ـ گسترش ارزش های مدرن
در روند توسعه و با گسترش ارزش ها و هنجارهای رفتاری طبقه مرفه و نیز گسترش امکانات ارتباطاتی ارزش های مدرن به سرعت گسترش پیدا کرد.( البته در تمام این مراحل نباید از نقش دشمنان استعمارگر که کشور سرشار از منابع ایران را از دست داده بودند و دائم در اندیشه براندازی بوده اند غافل شد. توسعه اسب تروای آنان بود که توسط برخی غافلان و چه بسا مغرضان وارد کشور شد و کرد آن چه کرد). از مسائل ظاهری چون نحوه لباس پوشیدن و سگ گردانی گرفته تا سبک معماری (مثل آشپزخانه های اُپن) و تغذیه (فست فود و ...) تا نحوه فکر و اندیشه (اباحی گری و سکولاریسم). تمام نظرسنجی ها نشان می دهد که با گسترش ارزش های مدرن، ارزش های دینی و مذهبی کم رنگ شده و مقبولیت روحانیت در جامعه کاهش پیدا کرده است.
3ـ افزایش نارضایتی مردم از نظام
اساساً عوامل اصلی نارضایتی مردم سه چیز است:
1ـ نابرابری [مثلا در شرایط تقریبا مساوی ؛ یک نفر روزی یک میلیون و دیگری روزی بیست هزار تومان درآمد داشته باشد یا در توزیع امکاناتی چون تحصیلات (مدرسه و دانشگاه)، وسایل رفاهی و... تبعیض قابل توجه وجود داشته باشد)
2ـ تولید نیاز در عین دشواری ارضای آن ( مثل این که در برابر شخص گرسنه ای مرتب غذایی را نمایش دهند، ولی وقتی وی بخواهد دست دراز کرده آن را بخورد، نگذاریم یا بر سر راهش هزار مانع و شرط و شروط بگذاریم! آیا آن فرد از ما متنفر نخواهد شد؟)
3ـ تغییر ارزش ها ( یعنی آن چیزهایی که دیروز مطلوب من بود و من آن ها را می خواستم، دیگر امروز برایم دوست داشتنی و خواستنی نیست و چه بسا با دیدن آنها حالت تنفر پیدا نمایم).