نفوذ از راه اقتصاد
یادداشت مهمان: مهندسی اسماعیل رئیسی
نفوذ از راه اقتصاد
خونبهای
یک انقلاب
نظام سلطه از آغاز تاکنون به سه روش سنتی، نیمهسنتی و مدرن به استعمار و استحاله ملت ها پرداخته است. در مقطعی استعمارگران متوجه شدند دیگر نیازی نیست مستقیم با مردم کشوری مقابله کرده و آنجا را اشغال کنند(روش سنتی) بلکه روش بهتر این است که از مکانیسمی استفاده شود که با پول، کشورها را تحت مدیریت خود قرار دهند(روش نیمه سنتی). سرانجام عقل ابزاری آنها به روش مدرن و بسیار هوشمندانهتری روی آورد؛ یعنی کشور مورد تخاصم باید به آنها التماس کند که سرزمینش فتح شود! به معنای اینکه ملتها"التماس مدل و تئوری" برای برنامهریزی و اداره کشور خود کنند.
در کشور ما برخی معتقدند که ما چاره ای نداریم جز اینکه به سمت الگوی آمریکایی برویم. ما میخواهیم آمارها و مسائل آمریکا را به عنوان یک کشور لیبرالدموکرات بررسی کنیم تا ببینیم این الگو چه دستاوردی برای مردم آمریکا و جهان داشته است.
به عنوان نمونه ایده "استقلال بانک مرکزی" که در جریان سرنگونی رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی مطرح شد بعدها معلوم گردید ازسفارت امریکا در ژوهانسبورگ نشأت گرفته است. همچنین "کوچکسازی دولتها" را نیز تئوریزه میکنند تا قدرت تنها در انحصار عدهای معدود باشد.
آمارهای اقتصادی آمریکا نشانگر دستاوردهای پوچ نظام لیبرالدموکراسی برای ملتهاست
اگر به آمارها توجه کنیم الگوی مطلوب از نامطلوب قابل تشخیص است. بر اساس آمار رسمی یک درصد امریکاییها بیش از 40 درصد ثروت کل کشور را در اختیار دارند. به عبارت دیگر 99 درصد از مردم این کشور تنها صاحب 60% ثروت کشور هستند؛ در این صورت از دموکراسی چه چیزی باقی میماند؟ در چنین جامعهای صحبت از دموکراسی یک توهین نیست؟ شش نفر ورثه سام والتون بنیان گذار فروشگاههای زنجیرهای والمارت در آمریکا، ثروتی معادل 30 میلیون آمریکایی دارند. این است دستاورد پوچ لیبرالدموکراسی برای ملتها که پیروی از این الگو در حال تبلیغ در کشور ماست.
آمارهای اقتصادی آمریکا نشانگر این است که ثروتمندان ثروتمندتر و فقرا فقیرتر و فقیرترین فقرا باز هم فقیر تر شدهاند. در حالی که ظرف سه دهه گذشته تولید ناخالص داخلی آمریکا 75% افزایش یافته ولی درآمد لایه های تحتانی جامعه آمریکا کاهش یافته است و این یعنی ثروت میان فرادستان توزیع می شود و فرودستان و میان دستان را بهره ای نیست. این است دستاورد نظام لیبرالدموکراسی و نماینده تمامقد آن، آمریکا.
اگر "مرگ بر آمریکا" در الگو و عمل پیاده نشود، تمام رنجهای ملت و خون شهدا به هدر میرود
اینکه جان کری نگرانیای نسبت به شعار مرگ بر آمریکا در ایران ندارد یعنی این تنها یک "شعار" است که به عمل تبدیل نشده است. باید "مرگ بر آمریکا" در الگو و عمل نیز پیاده شود چرا که اگر "مرگ بر آمریکا" در عمل پیاده نشود، تمام رنجهای ملت و خون شهدا و همین استخوانهایی که هنوز بازگشتداده میشود، به هدر میرود.
در ایران "خصوصیسازی" به معنای "مردمیسازی اقتصاد" نیست
اگر تعارفات را کنار بگذاریم بحثهای خصوصیسازی در ایران به معنای "مردمیسازی اقتصاد" که ایده حقیقی اقتصاد اسلامی بهشمار میرود، نیست. تفسیری که آقایان از خصوصی سازی در اصل 44 قانون اساسی و سیاست های رهبری ارائه می دهند درست برعکس خواست ایشان است . آنان از خصوصی سازی به دنبال مردمی سازی اقتصاد نیستند بلکه به دنبال ویژه سازی اقتصادند. قوانینی مانند بهبود فضای کسب و کار با هدف گرفتن سرمایه ها از دولت و دادن آن به مجموعههای محدودی مانند اتاق بازرگانی و صنایع و معادن است نه مردمیسازی اقتصاد.
این به معنای دادن اقتصاد به مردم نیست! این یک حقیقت است که نگران مردم کوچه و بازار نیستند. تنها نگران سوپرثروتمندان اند! همان یکدرصدیها. در ایران تعداد انگشت شماری 50 درصد معوقات بانکی را در اختیار دارند. این خصوصیسازی با مردمیسازی اقتصاد کاملا تفاوت دارد! امام همواره تاکید داشتند که اقتصاد را به مردم بدهید نه دانهدرشتها.
یکی از دانه درشت ها در مصاحبه ای گفته بود یک درصد تولید ناخالص ملی ایران، متعلق به من است، این گفته یعنی من صاحب یک درصد قدرت در ایران هستم! یعنی اگر من چند کارخانهام را تعطیل کنم، کارگران بیکار شده تهدیدی برای نظام هستند و در اینصورت است که اگر یک سرمایهدار چیزی از نظام خواست و تامین نشد، نظام را تهدید میکند که سرمایهاش را از چرخه اقتصادی بیرون میکشد. این نشان میدهند سیستم اقتصاد به گونهایست که خودبهخود قدرت به دست سرمایهدارها میافتد.
سرمایه خارجی خطرناکتر از سرباز خارجی
سلاحهای کشتارجمعی اقتصادی از سلاح های کشتار جمعی نظامی خطرناکتر اند چرا که با سلاحهای کشتار جمعی نظامی در نهایت یک شهر ویران میشود اما به وسیله سلاحهای کشتارجمعی اقتصادی یک کشور بزرگ را ویران می کنند. در بحث "سرمایهگذاری خارجی" تنها بحث سرمایهگذاری نیست موضوع این است که اگر بدون توجه به مخاطرات، این عمل انجام شود سرمایه خارجی خطرناکتر از سرباز خارجی است.
سرمایهگذاری خارجی، راه حل مشکلات کشور نیست. ظاهراً ارادهای در کشور وجود دارد که خواسته یا ناخواسته میخواهد مشکلات حل نشود. شاید معتقدند عدم حل مشکلات مستمسک خوبی برای آمدن خارجیهاست. آنها به دنبال همان سیاست منسوخ فشار از پائین، چانه زنی از بالا هستند تا مجدداً این بار در حوزه اقتصاد و از آنجا در حوزه سیاست آن را تکرار کنند.
در سال 1997 در شرق آسیا، اقتصادهایی که با نام ببرهای آسیایی معروف شده بودند را با همین سلاح های کشتار جمعی اقتصادی که سرمایه خارجی نامیده می شود به زانو درآوردند که بعدها ماهاتیر محمد، نخست وزیر سابق مالزی، گفت: «ظرف یک شب تا به صبح ما فقیر شدیم».
تولید، مستلزم سرمایه و نیروی کار است. متاسفانه بحث آزادسازی را تنها شامل سرمایه دانسته اند اما سرمایهگذاری خارجی حلال مشکلات نیست. سرمایه گذاران خارجی برای سرمایه گذاری شرط و شروطهایی برای کشورها تعیین کرده و پیوسته با منتگذاری تهدید میکنند که اگر چنین و چنان نکنید ما از کشور شما میرویم و کشورها نیز مدام به آنها امتیاز میدهند.
اما اگر این امتیاز را به نیروی کار بدهید و مانند سرمایه خارجی به نیروی کار نیز امکان جابهجا شدن بدهید چه اتفاقی در جهان خواهد افتاد؟ وضعیت پناهجویان افریقایی در ورود به اروپا را ببینید.
نابرابری دموکراسی را هم نابود می کند
یکی از اصلیترین ریشههای مخاطرات بینالمللی، نابرابریهاست که حتی صندوق بینالمللی پول نیز در سال 2012 به آن اشاره کرد و رییس سابق این صندوق، صراحتاً به آن اشاره کرد.
درباره مشکلات کشورمان نیز باید گفت اغلب تلاش می شود تا این معضلات حاصل عملکرد جمهوری اسلامی معرفی شود در حالی که اتفاقاً این معضلات حاصل ورود اندیشههای وارداتی غربی است. در واقع اینجا جای متهم و دادستان عوض شده است. قرار نیست اشکالات خودمان را بپوشانیم اما اگر خوب ریشه مشکلات را بشناسیم بهتر میتوانیم در رفع کاستیها تلاش کنیم.
چیزی که ما اکنون با آن روبهرو هستیم دارالترجمهشدن سیستم اداری کشور است. دستگاه اداره کشور پیوسته و در دوره های مختلف ترجمان اندیشه لیبرال سرمایه داری غرب بوده است. اندیشمندان برجسته ی آنجا مدام بر ضعف های سیستم غربی تاکید نموده و اعلام می کنند که راهی که ما رفتیم را نیائید اما در کشور ما گروهی به طور مداوم بر طبل دنباله روی از غرب می کوبند.
اکنون در غرب شعار "یک نفر یک رای" به "یک دلار یک رای" تبدیل شده است و اینگونه سیطره یک درصد سرمایهدار بر 99 درصد مردم باقیمانده است و این یعنی زیر سوال رفتن دموکراسی. آمریکا دچار یک دور باطل است که سرمایهداران از نامزدهای انتخاباتی خاصی حمایت میکنند و نمایندگان نیز در قالب مصوبات قانونی وظیفه حمایت از سرمایهداران را بر عهده گرفتهاند و چنین است که متوسط ثروت نمایندگان کنگره برابر 2% ثروتمندترین آمریکائی هاست.
سیاسیونی در کشور مایل به برخورد شعاری با فرمایشات رهبری هستند
اکنون بودجه شهرداری تهران با 15 هزار میلیارد تومان، معادل نیمی از بودجه عمرانی کشور و بودجه شهرداری شش کلانشهر کشور سال گذشته معادل با بودجه عمرانی کل کشور بوده است.
ظاهراً سیاسیونی در کشور هستند که مایلاند با فرمایشات رهبری به طور پیوسته برخورد شعاری داشته و اقدام عملیاتی در راستای مطالبات ایشان انجام نشود. ما با این آرمان های بلند و دیدگاه های عمیق و نظرات حضرت آقا نباید روزنهای برای نفوذ بیگانگان باز کنیم زیرا این از درون ما را متلاشی میکند که قطعا ضربه بزرگی است.
این مشکلات حوزه اقتصاد و نابرابری های لجام گسیخته است که نابسامانی های فرهنگی به دنبال می آورد. تیز بینانه که به صحنه نگاه کنید خواهید دانست که این روسری های عقب رفته حاصل شکم های جلو آمده است.