انقلاب، وقوع یا پیروزی؟!
سلمان کدیور: بسیاری از نظریه پردازان علوم اجتماعی – سیاسی، از انقلاب به عنوان واژگونی یک جریان حاکم به نفع جریان حاکم نوپای دیگری یاد می کنند.
وقتی در جامعه ای ظلم، تبعیض و ستم فراگیر می شود و تمامی ارزش اسلامی و انسانی یکی پس از دیگری زیر پا نهاده می گردد و ثروت عمومی در جیب برخی خواص انگشت شمار جامعه جمع می گردد و عموم توده های مردم از آن محروم می گردند، در چنین زمانی به ناگاه باید منتظر ظهور یک فریاد باشیم؛ فریادی از روی اعتراض به آنچه هست. در اینجاست که انقلاب و واژگونی آغاز می شود.
امّا به محض آنکه انقلاب رخ می دهد و موقعیتش در جامعه رو به تثبیت می رود، اولین پاتک ها علیه آن آغاز می گردد. پاتکی که توسط ضد انقلاب در راستای براندازی انقلاب و سوق دادن آن به سوی ارزش های پیش از انقلاب صورت می گیرد.
این پاتک ها با دو روش سخت و نرم انجام می پذیرد؛ برخورد سخت با انقلاب همان چیزهایی است که با جنگ داخلی یا تحمیلی، اغتشاش، توطئه برای ترور و ... شکل و شمایل می گیرد و معمولا جزء اولین حمله ها به انقلاب است.
امّا به محض اینکه انقلابیون توانستند پاتک سخت را دفع کنند، ضد انقلابیون در صدد پاتک نرم بر می آیند. فرایندی که نه در جبهه های جنگ بلکه در خیابان ها و خانه ها و نه با صدای توپ و تفنگ که با صدای حنجره های وابسته و قلم های فاسد آغاز می گردد.
این جنگ خلاف جنگ سخت که جنگی در عرصه تهاجم و کشتار بود، و در یک منطقه خاص جغرافیایی صورت می گرفت، در تمامی خانه ها و اداره ها و مدارس و دانشگاه ها و فروشگاه ها، به صورت همه جانبه در تمامی عرصه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی رخ می دهد و این بار نه جان انقلاب بلکه آرمان و اهداف انقلاب را هدف قرار می دهد و تجربه تاریخی نشان داده است که این تهاجم به انقلاب ها غالباً با نتیجه مثبت برای ضد انقلاب همراه بوده است.
دقیق برای همین تجربه تاریخی است که مهمترین و اساسی ترین سوال برای انقلابیون، در آغاز انقلاب رخ می دهد. و سوال این است " حال چه باید کرد؟"
«حال چه باید کرد»، یعنی ما که علیه یک سیستم فاسد و رژیم طاغوتی دست به قیام زدیم و مردم را همراه خودمان ساختیم، شعار سر دادیم و خون دادیم و شکنجه کشیدیم و رنج کشیدیم تا یک انقلاب را رقم بزنیم و حال که رقم زدیم چه باید بکنیم؟ ما با اعتماد توده ای که ما را همراهی کرد چه می کنیم؟ اگر آن روش حکومت پیشین طاغوت و ظلم بود، حکومت ما چه باید باشد و چگونه باید باشد.
ملاک اینکه یک انقلاب چقدر موفق بوده است تنها و تنها به یک چیز بسته است و آن مقدار و کیفیتی است که شعارها و آرمان هایش محقق شده است.
اگر انقلابی در جامعه ای رخ بدهد و هیئت حاکمه ای ظالم و طاغوتی از شاه و وزیر و کابینه منحل گردد و هیئت حاکمه دیگری ظاهر الصلاح بر سر کار بیاید، امّا روش و منش حکومت، نحوه رفتار با مردم، نحوه توزیع ثروت جامعه، به همان شکل ما قبل انقلاب باشد، نباید ادعا کرد که در جامعه انقلاب به پیروزی رسیده است. در اینجا فقط افراد جایشان عوض شده است و دیگر هیچ.
اینجا است که می گوییم انقلاب دو مرحله دارد. مرحله اول تغییر حاکمان طاغوتی و مرحله دوم و مهمترین مرحله تغییر سیستم طاغوتی است؛ سیستم طاغوتی ای که توسط طبقه حاکم اداره و طرح ریزی شده است.
تغییر حاکمان طاغوتی یعنی شاه برود و فقیه بیاید، امّا این به معنی تغییر سیستم طاغوتی نیست.
سیستم طاغوتی همان طبقه حاکم را تشکیل می دهند که حاکمیتشان در جامعه پیش از انقلاب غیر رسمی و ناپیدا است. کسانی که صاحبان کمپانی های بزرگ اقتصادی و کارتل های عظیم مالی هستند و منافعشان از استثمار توده ها کسب می شده است. این طبقه جریانی هستند که شاه و وزیر و رئیس جمهور و کابینه و ... همه و همه توسط زر و زور آنها به قدرت می رسند. آنها هستند که هزینه های ستادهای انتخاباتی را پرداخت می نمایند، رسانه های خبری و جریان های فرهنگی عظیم را در اختیار دارند و مسئولین حکومت پیش از انقلاب در حقیقت کارگزار و کارگر آنها هستند و هدفشان تامین منافع این طبقه است.
اینجا است که وقتی انقلابی به وقوع پیوست تازه دوران انقلاب دیگری آغاز شده است؛ انقلابی که عظیم تر از انقلاب نخست است؛ انقلاب علیه طبقه حاکم فاسد.
بعد از اینکه انقلاب در وجه سیاسی آن صورت می گیرد می باید انقلاب در وجوه فرهنگی و اقتصادی نیز بلافاصله پیگیری و طرح ریزی شود.
اگر چنین نشد باید فاتحه انقلاب را خواند چرا که ارزش هایی که علیه آن انقلاب صورت گرفت به طور خود به خود و سیستمی شروع به رشد خواهد کرد و همچون پیچک های سمی خرخره انقلاب را دوره و آن را خفه خواهد کرد و از انقلاب فقط یک ظاهر و یک پوسته بدون مغز می ماند.
انقلاب اسلامی ایران هم فقط و فقط در مرحله نخست که تغییر حاکمان بوده به وقوع پیوسته است و در مرحله دوم باقی مانده است. اینکه برخی می گویند «انقلاب پیروز شده است» شعاری نسبی است و تا رسیدن به آرمانهای انقلاب فاصله زیادی مانده است. انقلاب وقتی پیروز می شود که علاوه بر محمدرضا و اعوان و انصارش، منطق محمد رضا پهلوی، شیوه حکومت محمدرضا، اقتصاد و فرهنگ محمدرضا، اداره و دادگاه های محمدرضا هم محو نابود شود.
ما انقلاب نکرده ایم که راکد باشیم و راکد بمانیم. انقلاب همچنان ادامه دارد و همچنان باید بسیاری از افراد و مسلک ها و شیوه هایی که خلاف عدالت و خلاف شعارهای انقلاب هستند را برانداز نمود.
بانک های ربا خور، کمپانی های تجاری ای که مردم را غارت می کنند، دادگاه هایی که هنوز عدالت را درک نمی کنند، شیوه فرهنگی ای که تبلیغ می کنند تا انسانها یک اروپایی ریش دار مدرن باشند، باید تغییر کنند.
«اگر ما بخواهیم اسلام را حفظ کنیم و اینطوری که بخواهیم یک نمونه در عالم نشان بدهیم، ایران را بگوییم یک نمونه است، یک الگو هست، با رفتن شاه درست نمیشود؛ با رفتن ظالمها درست نمیشود. اگر بنا شد که ظالمها رفتند و ما یک دستۀ دیگر جایشان نشستیم، همان کارها را به اندازهای که قدرت داریم بکنیم، ما هم همان هستیم؛ ما هم همان رژیم هستیم؛ ما هم همان ظالم هستیم...مجرد لفظ فایده ندارد؛ باید محتوا داشته باشد. باید شهربانی حالا وضعش با آن وقت تغییر بکند؛ نه لفظش تغییر بکند و وضعش همان باشد...» (امام خمینی درجمع سپاه پاسداران- 08/03/1358)